header

خبرگزاری ورزش والیبال

logo

زمان جاری : سه شنبه 19 تیر 1403 - 1:21 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | فراموشي رمز عبور

سوتی بیار خنده ببر....
تعداد بازدید : 15803

nabat آفلاین




ارسال‌ها :1829

عضويت:13 /1 /1391

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:زیر اسمون خدا

تیم های محبوب:

پست محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :9558

تشکر شده :7523

سوتی بیار خنده ببر....

بچه ها در این تاپیک سوتی هاتونو بگین تا ما هم در خنده های گرمتون شریک شیم...

*لطفا بعد از گفتن سوتی همدیگرو مسخره نکنین(هر چند میدونم این کار و نمیکنین...)با تشکر....*

اولیشم خودم میگم...

یه روز عروسی دختر عمم بود بعد میخواستن گوسفند قربانی کنن جلو پای عروس و داماد اومدم بگم گوسفند و اوردن

عروسو بیارین یهو گفتم عروسو اوردن گوسفند رو بیارین.... همه ترکیدن از خنده....

من:[

دختر عمم:(

داماد:))

حضار:))))))

گوسفند:D


تیم قهرمان پـــــیــــکان تهران
جمعه 20 بهمن 1391 - 20:55
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

niknaz آفلاین




ارسال‌ها :1233

عضويت:4 /11 /1390

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:سبزوار

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :5397

تشکر شده :7200

پاسخ 1 : سوتی بیار خنده ببر....

یه بار سر یه قضیه ای هرکی میومد خونمون  یه کادو ای یا گل  یا شکلات میاورد برمون.

چند روزی بود من دیگه عادت کرده بودم به تشکر و تعارف و...

یه بنده خدایی اومد یه نایلون زیر چادرش بود بعد اروم در اورد گذاشت کنار اشپز خونه منم کلی تشکر  که چرا به زحمت افتادین و از این حرفا .اون بنده خدا هم هی کیگفت نه .و همین جوری با تعجب به من نیگا میکرد بعد  موقع رفتن فهمیدم  لباساش بوده و چیزی نبوده


جمعه 20 بهمن 1391 - 21:04
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 31 کاربر از niknaz به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - nini - alireza - muhammed - omid10 - BamPoosh - ariyaee - nabat - oshin - shabnam - elsyum - fafa_6 - tina144 - fvolleyball7 - rain76 - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - mahiiiii - masoumee - bokaii - shaghayegh12 - mahdis14 - mizanvolleyball - breath - omid999 - miss-papion -

nini آفلاین




ارسال‌ها :432

عضويت:11 /10 /1391

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:مشهد

تیم های محبوب:

تشکرها :1388

تشکر شده :1681

پاسخ 2 : سوتی بیار خنده ببر....

برای خاله کوچیکم شب چله کادو و کلی میوه آوردن.مهمون سی نفر.خودمون بیست نفر.منم هول بودم یهویی جاری خاله کوچیکه اومد پیشم من هول شدم طرفو خیلی نمیشناختم.گفت خوبی عزیزم؟ چرا خواهرت نیست؟گفتم دانشگاهه کلاس داشت نتونست بیاد. گفت خیله خب سلام منو خیلی بهش برسون. گفتم چشم حتما بهش میگم.حواسم نبود دختر خالم برگشت گفت:دیوونه  معمولا میگن بزرگیتونو میرسونم.من افسرده شدم از اتاق فقط رفتم بیرون................



جمعه 20 بهمن 1391 - 22:13
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 26 کاربر از nini به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - alireza - muhammed - omid10 - BamPoosh - niknaz - hossein_libero - nabat - oshin - shabnam - elsyum - fafa_6 - tina144 - fvolleyball7 - rain76 - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - abbas-star - mahiiiii - bokaii - shaghayegh12 - mizanvolleyball - miss-papion -

alireza آفلاین




ارسال‌ها :4011

عضويت:6 /7 /1391

بازیکنان محبوب:

تیم های محبوب:

پست محبوب:

شناسه ياهو:

حالت من: قرار داده نشده

تشکرها :17700

تشکر شده :27224

پاسخ 3 : سوتی بیار خنده ببر....

سوم پدربزرگم بود مسجد گرفته بودیم خیلی شلوغ شده بود عمه ام یک ریز تشکر میکرد و راهنمایی شون میکرد یک هو از دهنش پرید گفت: ایشا الله یه روزی واسه دخترتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شانس اوردیم یارو تو شلوغی نشنید وگرنه..................


جمعه 20 بهمن 1391 - 22:20
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 34 کاربر از alireza به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - nini - muhammed - omid10 - BamPoosh - niknaz - hossein_libero - ariyaee - nabat - shabnam - mohade3-1910 - elsyum - fafa_6 - zahra741 - sabih - tina144 - fvolleyball7 - rain76 - yaser - number_10_Mina - mary10 - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - gonbad5 - mahiiiii - shb - bokaii - shaghayegh12 - mahdis14 - mizanvolleyball - miss-papion -

niknaz آفلاین




ارسال‌ها :1233

عضويت:4 /11 /1390

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:سبزوار

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :5397

تشکر شده :7200

پاسخ 4 : سوتی بیار خنده ببر....

یه بار مهمون داشتیم .یکی از مهمونای رو دربایسی دارمون داشت میرفت منم اومدم خیلی شیک باهاش خداحافظی کنم گفتم:

دارین رفع زحمت میکنین؟؟؟؟


شنبه 21 بهمن 1391 - 13:41
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 34 کاربر از niknaz به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - ariyaee - nabat - nini - oshin - shabnam - alireza - elsyum - fafa_6 - omid10 - BamPoosh - muhammed - zahra741 - tina144 - fvolleyball7 - rain76 - yaser - number_10_Mina - feeroze - kosar-n - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - omid999 - gonbad5 - mahiiiii - shb - shaghayegh12 - mahdis14 - bahareh - mizanvolleyball - mohamadm - miss-papion -

adelkhoje آفلاین




ارسال‌ها :14228

عضويت:19 /10 /1390

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:ایران

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

حالت من: قرار داده نشده

تشکرها :25337

تشکر شده :49486

پاسخ 5 : سوتی بیار خنده ببر....

والله من هرچی به مخم فشار میارم چیزی یادم نمیاد

بزارید بیشتر فکر کنم شاید چیزی اومد







شنبه 21 بهمن 1391 - 13:56
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 25 کاربر از adelkhoje به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:hossein_libero - ariyaee - nabat - oshin - niknaz - shabnam - alireza - elsyum - fafa_6 - omid10 - BamPoosh - fvolleyball7 - rain76 - muhammed - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - omid999 - hasan14 - bokaii - mizanvolleyball -

nabat آفلاین




ارسال‌ها :1829

عضويت:13 /1 /1391

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:زیر اسمون خدا

تیم های محبوب:

پست محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :9558

تشکر شده :7523

پاسخ 6 : سوتی بیار خنده ببر....

سوتی یه بنده خدایی رو داشته باشین....

دیروز

تو کلاس فیزیک استاد داشت یه مسئله ای رو حل میکرد که من متوجه شدم یه قسمتی رو

اشتباه محاسبه کرده. آقا اومدم بگم استاد محاسبتون غلط بوده،

گفتم استاد ببخشید

شما غلط کردین!!!!!

من :ا

استاد :{ا

بچه ها :))))

مسئله :))))

خلاصه الانم که در خدمتتونم حذف شدم!

استاد بی جنبست داریم؟! خب یه لحظه حرف تو دهنم نچرخید دیگه... چیکا کنم خو؟!

 


تیم قهرمان پـــــیــــکان تهران
شنبه 21 بهمن 1391 - 15:53
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 32 کاربر از nabat به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - nini - niknaz - shabnam - hossein_libero - alireza - elsyum - fafa_6 - omid10 - BamPoosh - muhammed - zahra741 - ariyaee - little_girl - fvolleyball7 - rain76 - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - mahiiiii - shb - baghebaronzadeh - shaghayegh12 - mahdis14 - mizanvolleyball - mohamadm - miss-papion - madota -

mohade3-1910 آفلاین




ارسال‌ها :1091

عضويت:14 /4 /1392

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:تهران

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :9951

تشکر شده :4982

پاسخ 8 : سوتی بیار خنده ببر....

یه سری تو پارک داشتم با عموم که خیلی دلم براش تنگ رفته راه میرفتم،یه پسره تو مایه های 18-19سال یا 2چرخه از کنارم رد شد.درست کنارم بود که تعادلش رو از دست داد.داشت میفتاد که من دستم رو گرفتم زیرش(بی هوا بود،میخاستم چیزیش نشه)یادم افتاد عموم کنارمه.خجالت کشیدم دستمو کشیدم.پسره با کله رفت تو اسفالت!!!!!!!!!!!

اگر عموم پیشم نبود بنده خدا رو میگرفتم.......


یکشنبه 22 بهمن 1391 - 00:54
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 33 کاربر از mohade3-1910 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:elsyum - adelkhoje - fafa_6 - hossein_libero - omid10 - nabat - BamPoosh - muhammed - nini - alireza - niknaz - shabnam - ariyaee - zagh - little_girl - rain76 - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - mahiiiii - baghebaronzadeh - bokaii - raha-m - mahdis14 - fvolleyball7 - zei777 - mizanvolleyball - mohamadm - miss-papion -

mohade3-1910 آفلاین




ارسال‌ها :1091

عضويت:14 /4 /1392

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:تهران

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

تشکرها :9951

تشکر شده :4982

پاسخ 9 : سوتی بیار خنده ببر....

یه شب داشتیم از خونه یکی دیگه از عمومینا برمیگشتیم....پسرعموم هم داشت میدوید دنبالم که منو بزنه.......!!!!!!!!همه خانواده هم تو ماشین منتظر من بودن......با عجله اومدم نشتستم تو ماشین......دیدم پسره که کنارمه و بقیه اعضای ماشین دارن با تعجب نگام میکنن.....قیافه هیچکدومشون اشنا نبود!!!!!!!!اخه ماشینو اشتباه سوار شدم!!!!!!با یه معذرت خاهی عین جت پریدم پایین........بیچاره ها یه ربع تو شوک بودن از جاشون تکون نمیخوردن!!!!!!!


یکشنبه 22 بهمن 1391 - 01:19
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 34 کاربر از mohade3-1910 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:adelkhoje - fafa_6 - hossein_libero - omid10 - nabat - muhammed - zahra741 - nini - alireza - BamPoosh - niknaz - shabnam - ariyaee - zagh - rain76 - yaser - number_10_Mina - mary10 - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - mahiiiii - shb - bokaii - baghebaronzadeh - raha-m - mahdis14 - bahareh - fvolleyball7 - zei777 - mizanvolleyball - miss-papion -

adelkhoje آفلاین




ارسال‌ها :14228

عضويت:19 /10 /1390

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:ایران

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

حالت من: قرار داده نشده

تشکرها :25337

تشکر شده :49486

پاسخ 10 : سوتی بیار خنده ببر....

[font=Tahoma]رفته بودم بازار رضا خرید کنم. دنبال یه شلوار جین میگشتم

. چند تا مغازه رفتم چیزی پسندم نشد تا اینکه به یه بوتیک رسیدم که چند تا

مانکن گذاشته بود جلوی درب مغازه منم دقیق شدم به شوار ها یکی یکی مانکن

ها رو نگاه کردم و به جنس شون دست میزدم که ببینم جنس کدوم بهتره تا

بالاخره یکی از شلوارا که پای مانکن بود  نظرم رو جلب کرد. دستم رو بردم مابین جای کمربند شلوار که ببینم جنسش خوب هس یا نه که یه دفعه خودش رو کشید کنار و گفت خانم چکار میکنی؟؟؟؟ .من از ترس نزدیک  بود بیوفتم توی جوب نگو صاحب مغازه بوده که رفته کناره مانکن ها وایساده منم فک کردم اونم یه مجسمه ست.

به نقل از یک دختر خانوم







یکشنبه 22 بهمن 1391 - 14:16
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 28 کاربر از adelkhoje به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:oshin - nabat - BamPoosh - zahra741 - nini - alireza - niknaz - ariyaee - rain76 - muhammed - yaser - number_10_Mina - feeroze - narges106 - gothicprincess - raaaz - abbas-star - omid999 - mahiiiii - baghebaronzadeh - mahdis14 - cerulean - fvolleyball7 - zei777 - mizanvolleyball - miss-papion - m-288 - madota -

adelkhoje آفلاین




ارسال‌ها :14228

عضويت:19 /10 /1390

بازیکنان محبوب:

محل زندگي:ایران

تیم های محبوب:

شناسه ياهو:

حالت من: قرار داده نشده

تشکرها :25337

تشکر شده :49486

پاسخ 11 : سوتی بیار خنده ببر....

زمستون پارسال بود بدجوری مریض بودم رفتم آمپول بزنم ،

پرستاره گفت برو بخواب رو تخت ، شلوارت رو بکش پایین تا بیام!

منم دیدم تخت تو اتاق خالی هست رفتم کشیدم پایین و خوابیدم رو تخت

یه 10 دقیقه گذشت دیدم هی صدا میزنه آقای فلانی..!

منم صدا زدم:من اینجام!

اومد زد زیرخنده گفت: چرا اینجا خوابیدی؟گفتم برو تزریقات نه اتاق انتظار!

برگشتم دیدم پشت سرم 20 تا آدم رو صندلی نشستن و من 10 دقیقه داشتم براشون نمایش باسن مبارک میدادم!!!!

با اعتماد به نفس کامل کشیدم بالا و رفتم بیرون..!

:))))

به نقل از یک آقا پسر







یکشنبه 22 بهمن 1391 - 14:22
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 37 کاربر از adelkhoje به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:oshin - nabat - BamPoosh - zahra741 - nini - alireza - tina144 - niknaz - shabnam - ariyaee - rain76 - muhammed - yaser - number_10_Mina - feeroze - raha96 - narges106 - gothicprincess - mohsenred - abbas-star - ishilla - atefeh - omid999 - mahiiiii - kimia55 - raha-m - mahta01 - mahdis14 - cerulean - fvolleyball7 - zei777 - mobina6 - mizanvolleyball - mohamadm - miss-papion - m-288 - madota -




حامیان